روزنوشت های دکتر
بوی سالهای سیاه
بدون اینکه آمار و ارقام دولتی بدم، حتماً میدونید که چقد اوضاع محیط زیست خرابه، چقدر زباله های ماندگار در طبیعت زیاد شده، چقدر کسری منابع آب و گاز و نفت داریم و چقدر فرهنگ ِ کم برای استفاده از همه اینها!
همه توصیه ها و حرفها قرار نیست دوستانه و آروم باشه، اما سعی میکنم با آرامش بگم،،، ببینین عزیزان من :-) ،
- میشه هر روز حموم نرفت. یک روز بین حموم رفتن ها فاصله بندازین، کپک نمیزنین بخدا! میشه هربار توی حموم سی ثانیه آب کمتری استفاده کرد (۳۰ ثانیه حدود ۸ لیتر)
(اگه خونه ویلایی یا خونه باغ دارین، با یه لوله کشی ساده، میشه آب مصرفی حموم رو فرستاد سمت باغچه و باغ، اینو میگذریم ازش، خیلی اروپاییه :-D )
- با سه مشت آب هم میشه وضو گرفت.
- قبوله، پاکت کاغذی گیر نمیاد، اما حداقل میشه دو سه جور میوه یا مواد غذایی رو که میخریم، با هم توی یه نایلون گذاشت.
- میشه برای درست کردن دوتا لیوان چای، فقط یه کم آب جوشوند، نه یه کتری بزرگ.
- والا نمی میری اگه توی جنگل و کوه و بیابون، اون آشغال لعنتی رو دوساعت توی جیبت یا کوله ت نگه داری تا به یه سطل آشغال برسی.
- اونطوری که روی درخت با میخ و چاقو مینویسی «پرچم بچه های فندق آباد بالاست» ، به اونجاش فکر نمیکنی که یه روز گیر من ِ اعصاب خراب بیوفتی و بیام اون پرچم تونو بکشم پایین!
- اگه هر روز با ماشینت نری بیرون، مردم نمیگن این فقیر بی ماشینو ببین! دوبار هم با تاکسی و اتوبوس برو، با مردم هم بیشتر آشنا میشی. دوکیلو هم سبک میشی.
- قبلاً روز درختکاری توی اینستام گفتم: "دوست من، شما لازم نیست درخت بکاری، شما همینکه با طبیعت کاری نداشته باشی، عزیزی..."
- قرار نیست با پرچم و عَلَم و برنامه مدوّن، جزو فعالان محیط زیست بشیم، لازم نیست پلاستیک رو از زندگی حذف کنیم، لازم نیست کم آبی و تشنگی و کثیفی بکشیم. میشه خیلی راحت سالی ده درصد از پلاستیکهامون کم بکنیم و هر ماه، دو مشت آب کمتر. همین! اگه به دونفر هم توصیه کردین که چه بهتر. فعلاً هم خودتونو درگیر لایه ازن نکنید. اونو من ردیفش میکنم ;-)
- چندسال پیش میگفتن معضل محیط زیست، معضل فرزندانمان ، آیندگان! ... اما الان دیگه اون آینده، بوش میاد. قطعا دوست ندارین که سالهای سیاه رو (که بعضی کشورها الان دارن تجربه میکنن) شما به چشم ببینین! اونایی که میگن دیگه آب از سر ِ ما گذشته، اشتباه میکنن! راحت میشه برگشت. میشه درستش کرد.
+ فردا، ۱۶ خرداد، روز جهانی محیط زیسته. امروز گفتم، که برای فردا یادتون باشه. قرار نیست شاخ غول بشکونین. فقط فردا، موارد بالا رو رعایت بکنید. چهارتا عکس هم از خودتون بگیرین واسه اینستا :-) مثلاً من درحال نجات طبیعت، همین الان یهویی ;-) ... والا
سال یازدهم
بعضی اولین بارها تاریخی ان. رویایی و دست نیافتنی.
با امیر توی حیاط دانشگاه ایستاده بودیم و من محو فضا بودم که خاله با چند نفر بیرون اومد. من تکون نخوردم و نگاه کردم. سر چرخوند و روی ما قفل شد، آروم اومد جلو. دستهاشو باز کرد... من ِ ۱۴ ساله جلوی زن غریبه خودمو یکم عقب کشیدم، ولی نتونستم از آغوشش فرار کنم. بشدت فشارم داد و گفت سلام محمد!
با تعجب بچگانه خاصی رو به امیر کردم و گفتم «امیر این فارسی بلده؟!»
زد زیر خنده و گفت «نه» ... و...
۱۱ سال بعد، طبق روال همیشگیه خداحافظی مون، آروم گریه میکرد... مثل همیشه.
محکم بغلش کردم و گفتم خاله، خیالت راحت، مراقبم، حواسم جمع و سرجاشه، کار خطرناک نمیکنم، جای خطرناک نمیرم، سه ماه دیگه سالم و سلامت میبینمت.
و رفتم...
همچین روز تاریکی، دومین روز ماه June ، خاله ساریتا از دنیا رفت. دروازه و راهنمای من به دنیایی که جور دیگه میشد بهش نگاه کرد. زنی که یازده سال تلاش کرد که فقط فهمیدن رو بهم یاد بده. صاحب کرسی روانشناسی دانشگاه بارسلونا، سال ۲۰۰۸ در همچین روزی رفت...
و میشد که یکبار دیگه ببینمش...
بعضی آخرین بارها، تاریخی ان و دردناک و دست نیافتنی
معرفت روی پل جاسوسها
-- این پست، هیچ خطری برای لو رفتن قصه فیلم ندارد.
این اسپیلبرگ یهودیه لعنتی که اصلا دوستش ندارم، خیلی فیلمای فوق العاده ای میسازه! اونقدر خوب که هربار که میخوام با یه پیش داوریه نژادپرستانه فیلماشو ببینم و قصد میکنم که خوشم نیاد، نمیشه! و خیلی خوشم میاد! :-D
دوره کنیم، «نجات سرباز رایان» ، «لیست شیندلر» ، «لینکولن» ، «مونیخ» ، «ترمینال» ، «اگه میتونی منو بگیر» و... از کدومش ممکنه خوشتون نیاد؟!!!
دیشب به مناسبت بزرگداشت سربازان کشته شده در جنگ امریکایی (Memorial day) روز سی ام May , فیلم «پل جاسوس ها» (Bridge of Spies) از اسپیلبرگ ۲۰۱۵ رو دیدم. ماجرا مربوط به سال ۱۹۶۰ و دوران جنگ سرد و ساختن دیوار برلین و معامله ای بین امریکا و شوروی ست.
امریکاییهای متبحر در ساخت فیلمهای بر اساس داستان واقعی، با بازی دوست داشتنیه تام هنکس، فیلمنامه بی نقص دوبرادر دیوانه سینمای جهان، جوئل و ایتان کوهن، و کارگردانی عالی یهودیه عوضی، اسپیلبرگ، یک فیلم خوب و بشدت راضی کننده رو براتون نمایش میدن که به جز جنگ، که بطن ماجراست، روابط عاشقانه، کمدی و دراماتیک زیادی رو با دقت و جزئیات خاص نمایش میدن... و این دیالوگ ماندگار فیلم: "!?would it help"
فیلم ۱۳۵ دقیقه ای اسپیلبرگ هیچ چیز اضافه ای ندارد، حوصله سر نمیبرد و بسرعت ماجرا را پیش میبرد. دقت در جزئیات و ریزه کاریهای زیبای فیلم، هرچند قصه ای ناراحت کننده داشته باشد، در پایان لذت دلنشینی برایتان خواهد داشت. یاد رخشان بنی اعتماد افتادم! کسی که هرچقدر از خودش خوشتان بیاید یا نیاید، فیلمهایی بشدت تمیز و با دقت و جزئیات خوب و راضی کننده میسازد.
+ میدونم خیلی ها سراغ ژانر مورد علاقه من (جنگ) نمیرن و زیاد علاقه ای ندارن. اما بزودی پستی مینویسم و پیشنهاداتی میدم که قطعاً نمیتونید رد بکنید! :-) فیلمهایی که موضوعات زیادی را به بهترین شکل ممکن در قالب تاریخ جنگ، به رُختان میکشند.
از رنجی که میبریم...
۱. قبل از انتخابات مجلس و خبرگان، صحبتی شد مبنی بر رای دادن به لیست! من از همون اول با لیست مشکل داشتم و به لیستهای اعلام شده هم رای ندادم. با بعضی آدمهای درون لیست ها مشکل داشتم. با موشهای کثیفی که هر روز تن به هر کثافتی میدن و نه کشور براشون مهمه ، نه مردم، نه حزب! و با نحوه کار لیستها!
لطفا اول درمورد مشخصات حزب و نحوه کارکردشون برید مطالعه بکنید، بعد اینجا کامنت بدید که «حزب لازمه یک کشوره و حزبگرایی باعث پیشرفته و...» . بله منم همه اینا رو میدونم، اما نه در کشور ما که هیچ حزب درستی نداریم و هیچ سیاست حزبی و اعضای متمرکز و یکپارچه ای نداریم! هرسال عده ای با اهداف شخصی دورهم تشکیل یک حزب میدن، فقط برای جمع کردن رای، نه اهداف خوب و مشترک!
و (خیلی ببخشیدا) بنظرم رای دادن به تمامی لیست، فقط یک نادانی از سر تنبلی بود!
تاکید میکنم، دوستانی که از پیروزیه «تمامی افراد هر دو لیست» شون خوشحال بودن، حتما نتیجه انتخابات ریاست مجلس خبرگان و مجلس رو شنیدن دیگه؟! اینم از تمامی افراد.
اینو فعلاً داشته باشین...
۲. صبا در وبلاگش یه کار خوبی کرد، یه نکته های کوچیک و بعضاً چالشی تاریخی رو مطرح کرد و توی وبلاگهای دیگه ای هم بحث های تاریخی ای پیش اومد.
اونایی که هنوز معتقدن تاریخ، علم مرده ست، هیچ میدونستن کلی از بدبختی های ما از ندونستن و فراموش کردن و درس نگرفتن از تاریخ و گذشته ست؟
و باز میگم، تاریخ خوندن هم مثل هر تحقیق دیگه ای، احتیاج به زحمت و پرس و جو و منابع معتبر داره! شما با تاریخ خوندن، برای خودتون یه ذهنیت قوی میسازین، پس خیلی باید مراقب بود که منابع تاریخیمون، سایتهای اینترنتی معمولی و کانالهای تلگرام و کلیپ های شبکه «من و تو» و صرفاً مستندهای شبکه های خودمون نباشه!
که البته برای خیلیامون بطور خجالت آوری، همینطوره!
درضمن معروف بودن یک کتاب در دنیا ، مثل «تاریخ تمدن ویل دورانت» ، دلیل بر معتبر بودنش نیست.
از همین ندونستن های تاریخه که بطرز احمقانه ای نژادپرست شدیم و به "عرب" و "غیر «خون اصیل آریایی» " و "هرکی از آقامون کوروش کبیر خوب نگه" و "هرکی طرفدار احمدی نژاده" و... راحت توهین میکنیم و... بعدش میایم توو وبلاگمون از شعور و فرهنگ و کتاب و درک و فهم و مشکلات لایه ازن حرف میزنیم! چند نفر با این شرایطن که بهتره وبلاگشونو تعطیل بکنن؟ حواستون هست که الان بچه های کم سن و سال زیادی توی وبلاگستان میچرخن و از شما تاثیر میگیرن؟!
اینم داشته باشین...
۳. کسی به صادق زیباکلام دسترسی نزدیک داره؟ میشه بهش بگید اگه درمورد هر موضوعی، دهنشو باز نکنه، کسی نمیگه لال ه؟!
بعضیا تا فضای مانور مثلاً توو فضای مجازی پیدا میکنن، فکر میکنن میتونن بصراحت درمورد موضوعاتی که حتی درموردش از سعید سوپری (بقال سر کوچه ما) کمتر میدونن، و در مورد آدمهای مربوط به اون موضوع، اظهار نظر بکنن!
الان زیباکلام فکر میکنه سمبل ضددیکتاتوری و آزادی خواهیه! (بازه سنی طرفداراش، دقیقا مثل طرفدارای امیر تتلو ئه)
بگذریم، آدم بااهمیتی نیست که زیاد درمورد حرفاش بگم. فقط یه مثال بود. الان خوشش میاد و میگه دکتر میم درمورد من حرف زده و... :-)
به آدم هایی با مواضع مبهم هیچوقت اعتماد نکنید!
اینم داشتین؟
+++ خب این سه نکته رو نگفتم که بیاین کامنت بزارین به به، واقعا که همینطوره، چه دنیایی شده، چه آدمهای کم مطالعه ای ، ....
رک و راست،، اینا رو گفتم که بهتون ، بهمون (به هممون) بر بخوره! ناراحت بشیم. حس کنیم بهمون توهین شده! برچسب بیسوادی بهمون زده شده!
تحقیق کردن، فقط کتاب خوندن نیست! بعضیا تا سه چهارسال توی یه رشته ای درس خوندن، فکر میکنن توو اون زمینه علامه دهر شدن. خبر ندارن شاید بیشتر اطلاعاتشون بدردنخور یا نامعتبر باشه. مخصوصا علوم انسانی.
سه سال طول کشید که من تاریخ ویل دورانت رو خوندم ولی هفت سال طول کشید تا اصلاحش کردم!!
انعطاف پذیری رو یاد بگیرین. گاهی وقتا به دلایلی مبنی بر غلط بودن عقیده تون میرسین و اونجا پذیرش یک عقیده جدید مثل میخ و سنگ نباشه. البته عقیده، نصب ویندوز نیست که تست بکنید و اگه خوشتون نیومد، پاکش کنید. یعنی مثل باد بودن هم خوب نیست!
- نظراتتون مهمه. هرچند اگه سوالی دارین یا توضیح بیشتری در هرمورد میخواین، بپرسین، انتقاد و نظر مخالفی دارین، حتما بگید. نکته تکمیلی ای هستش، مطرح بشه. ممنون ;-)
در سفر
یکی از اعتقادات راسخم همین جملهٔ «در سفر باید شناخت»... ه!
برای من ِ رفیق باز و با اجبار به این همه ارتباط، یکی از توفیقات اجباری اینه که توی هر کدوم از سفرهام، با دوستی که باهاش تاحالا سفر نرفتم، همسفر بشم. و هم اینکه در چالش همسفر شدن با آدم جدید شرکت کنم.
در این سفر مشهد که الان درحال برگشتم، با سه تا از دوستان که یک سالی میشد میشناختم، همسفر شدم.
حتی همین دو روز، با همه اتفاقات بد و خوب، اونقدر فوق العاده بود که بهتر میشه به جمله اول اعتقاد پیدا کرد و در مورد نحوه ادامه ارتباط تصمیم بهتری گرفت.
من زیاد سفر میرم، گاهی تنها و گاهی با آدمها. با آدمهای زیاد و مختلف!
سفر با آدمها از بهترین اتفاقات زندگیه. پر از تجربه ها و حرف ها و کارها و اتفاقات عجیب و خوب و تلخ ...
مثل امروز ظهر.
لونه زنبور
برای چند تا کار، با یکی از دوستام که توی دادگستریه، امروز دارم میرم مشهد. دوشبی که اونجاییم، توی سوییت های دادگستری هستیم! بقول بچه ها: «داری میری توو لونه زنبور» :-D
ضمن اینکه خرج سفر هم خیلی بالا رفته، آخه بقول همسر مغازه ها همه دوربین گذاشتن :-)))
نخل پر سر و صدا
حالا یه نخله دیگه! شلوغش میکنن.
اصغر فرهادیه استکباری با اون فیلمای اعصاب خردکنش با لابی و سیاسی بازه رفته جشنواره های اونور آبی، همش هم با سونی و آمازون قرارداد میبنده، خب معلومه جایزه میدن بهش، شهاب حسینی هم با اون بازیه کاغذیش...
بعد میان میگن جشنواره کن، معتبرترین جشنواره سینمایی جهان!
همه هم توو اینستا و توییتر، به نوبه خودشون تبریک میگن. جشنواره فجر خودمون اونقدر معتبره که فیلمای ضعیف فرهادی حتی مجوز پخش نمیگیره توش! اونوقت میره اونور آب...
والا... با اون لباساشون...
+ دکتر میم ، تحت تاثیر مطالعه روزنامه کیهان :-))
+ جشنواره کن، معتبرترین جشنواره سینمایی جهان است و کشورهای انگشت شماری موفق به بردن نخل (جایزه کن) به کشور خود شده اند. این جایزه بزرگ، فارغ از هر حاشیه ای باید مباهات بسیار زیادی را برای ما داشته باشد.
نماز قفلی
باز توی جاده، توی اتوبوس خواب بودم. مثانه بشدت از یک ساعت پیش آلارم میداد! ساعت ۵:۱۵ صبح، ارتفاعات گردنه های جاده فیروزکوه، دمای هوای منفی ۱۹۳ درجه زیر صفر کلوین نگه داشت، واسه wc و نماز.
حقیقتش من موقع نماز صبح ها توی راه ، معمولاً خوابم و بیدار نمیشم. اما اگه بیدار باشم، سعی میکنم بخونم.
حالا فکر کنین توو اون هوا، آب سرد، دست و صورت خیس، بدن تازه از خواب پاشده و افت فشار!
بچه ۱۰ ، ۱۱ سالش بود. باباش میگفت احمد بجنب دیگه ، چقد کندی! ... بچه میلرزید و مغزش قفل بود! تازه توی نمازخونه، سردتر از بیرون بود، دستها به فرش میچسبید!!
آخه پدر من، چه کاریه؟ حالا گفتن بچه رو از بچگی صبح ها آروم صداش بکن که به بیدار شدن صبح عادت بکنه، اما الان لازم نبود بچه رو به مرز سکته بکشونی بخاطر نماز صبحی که لازم نیست بخونه!
من خودم خاطرات فوق العاده کمدی ای از نماز صبح های یه جای خاص، توو یه دوره خاص از بچگی دارم و یخ حوض شکستن و ترس از حاج حسین برای نماز صبح و پیچوندن های زیر کرسی و... :-)) و هر بار با اون جمعی که بودیم، مرورش میکنیم، تا حد کبودی میخندیم :-))
اما این سرما و از خواب بیدار شدن و لرزیدن و سکته کردن بچه، قطعاً خاطره خوش و جالبی براش نخواهد بود!
دوگانه
بعضیا خوب بلدن یکی به میخ بکوبن، یکی به نعل.
فرق ِ شعارها و نمایشها با باقی رفتارها و عقاید! خوبه که آدم بدونه چی داره میگه و چی مینویسه.
+ در همین راستا وبلاگستان هم جای بدی نیست!
+ اولین باری که توی یه جمعی بودم، آخر شب به بزرگ ِ جمع گفتن سه تا دعا بکن تا آمین بگیم و بریم... گفت: «خدایا کمک کن کم حرف بزنیم،، کم حرف بزنیم،، کم حرف بزنیم»
+ عید نیمه شعبان مبارک